ای نگاهت پلی از مخمل و از ابریشم ، روزگاریست که تنها به تو می اندیشم
.
.
.

من آن ابرم که می خواهد ببارد ، دل تنگم هوای گریه دارد ، دل تنگم غریب این در و دشت ، نمی داند کجا سر می گذارد
.
.
.

من خوشم به خلوت تنهایی ام

تو بخند به امروز…

من میخندم به فرداهایت . . .
.
.
.

دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان

این روزها دلها تشنه ترند تا زمین

خدایا کمی عشق ببار

******** ********

فریاد بزند؛

اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد
.
.
.

آسمون وقف نگاهت گل من
مانده ام چشم به راهت گل من
هر کجا هستی و باشی گویم
که خدا پشت و پناهت گل من

****************